دانلود قسمت شانزدهم سریال یزدان از تلوبیون + لینک مستقیم سریال یزدان قسمت ۱۶ + خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۶

سریال یزدان هر شب از شبکه ۳ سیما منتشر می شود، علاقمندان می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت شانزدهم سریال یزدان را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

دانلود قسمت شانزدهم سریال یزدان از تلوبیون + لینک مستقیم سریال یزدان قسمت ۱۶ + خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۶
صفحه اقتصاد -

سریال «یزدان»، به کارگردانی منوچهر هادی در ژانر اجتماعی، پلیسی ساخته شده که داستانی پیچیده و جذاب از زندگی اجتماعی شخصیت‌هایی چون «یزدان» و «قیام» را به تصویر می‌کشد. این سریال داستان زندگی یک مأمور به نام عماد را روایت می‌کند که به دنبال داستان‌های اجتماعی گم‌شده در گوشه و کنار شهر می‌گردد. در هر قسمت از سریال، عماد با کشف ابعاد جدیدی از این داستان‌ها، به حل معماهایی اجتماعی و انسانی می‌پردازد. سریال یزدان هر شب از شبکه سه سیما منتشر می شود.

دانلود سریال یزدان قسمت شانزدهم

https://telewebion.com/episode/۰x۱۳۲۳e۶ff

لینک پخش زنده سریال یزدان قسمت ۱۶ از شبکه سه

https://tv۳.ir/conductor

خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۶

امیرعلی رفته به اتاق بازرسی شهرداری و اونجا کتبی تعهد میده که دیگه با ماشین شهرداری بیرون از تایم کاری به کارها و خصومت‌های شخصیش نپردازه. سپس به بازرس میگه ولی من این کارو نکردم او بهش میگه می‌دونم هم خودتو می‌شناسم هم پدرتو، امیرعلی میگه اگه می‌شناسین پس چرا گفتین امضا کنم و همچین تعهدی بدم؟ بازرس بهش میگه چون باید روال قانونیش طی بشه رفتی دادگاه اعتراف کردی که از قصد زدی به اون آدم اونم با ماشین شهرداری! سپس نسبتشو با خانمی که تو گروه پشتیبانی کار می‌کنه می‌پرسه که امیرعلی میگه نامزدم هستند عروسیمون دعوتتون می‌کنم بازرس بهش تبریک میگه و ازش می‌خواد بره سر کارش. مردی تو آژانس کار می‌کنه که رفته به آدرسی که واسش فرستادن اونجا زنی به همراه پسرش سوار میشن و اون مرد به سمت مقصد راه میفته.

تمنا کارشو شروع می‌کنه که وقتی اولین تماسو جواب میده می‌بینه یه دختر هستش که بهش میگه من قرص خوردم احتمالاً دارم می‌میرم تمنا باهاش حرف می‌زنه و میگه اگه شوخیه که شوخیه خیلی مسخره‌ایه اگه هم واقعیتو گفتی و الان حالت بده باید به اورژانس ۱۲۵ زنگ بزنی نه ۱۳۷ اینجا کارهای شهرداری انجام میشه! اون دختر بهش میگه می‌دونم خواستم آخرین ساعاتمو با کسی که اصلاً نمی‌شناسمش و اونم منو نمی‌شناسه صحبت کنم. تمنا کم کم باورش میشه و ازش می‌پرسه که الان حالت بده؟ چقدر قرص خوردی؟ اون دختر بهش میگه نمی‌دونم هرچی بود خوردم تمنا ازش می‌پرسه چند سالته؟ او بهش میگه ۲۱ سال. تمنا ازش دلیل قرص خوردنشو می‌پرسه که او بهش میگه خسته شدم ۵ ساله که خودمو حبس کردم و دارم مدام درس می‌خونم که پزشکی قبول بشم اما نمی‌شم این سری هم نشدم!

تمنا میگه خب برو یه چی دیگه بخون اون دختر میگه مادرم آرزوش اینه که من دکتر بشم می‌دونم اگه بیاد خونه و ببینه که بازم قبول نشدم خیلی ناراحت میشه. تمنا میگه خودت چی دوست داری بخونی؟ او بهش میگه نقاشی تمنا ازش می‌خواد تا شماره مادرشو بده که باهاش صحبت کنه شاید قبول کرد اما اون دختر میگه فکر نکنم. تمنا آدرس می‌خواد تا بره پیشش که با هم رو در رو حرف بزنن اون دختر بهش میگه اگه واسه کمک بهم می‌خواین بیاین نمی‌رسین تا وقتی که بیاین من کارم تموم شده سپس تمنا با حرف زدن سعی می‌کنه اونو هوشیار نگه داره و خطو قطع نکنه که از طریق تلفن بتونن آدرسو پیدا کنن. راننده آژانس از اونجایی که ماشینش برقیه رفته به جایگاه شارژ ماشینش. یه راننده تاکسی دیگه که خانومه رفته به دنبال عروسی دم آرایشگاه او تو مسیر با عروس صحبت می‌کنه و بهش میگه مدلین شما؟

او بهش میگه نه داماد تو ترافیک گیر کرده گفتم اگه وایسم تا بیاد دنبالم دیر میشه این شد که دارم با شما میرم سمت مراسم آنها تو مسیر با همدیگه درباره چه جوری آشنا شدن حرف می‌زنند و در آخر بعد از رسوندن عروس به مراسم خودش میره به جایگاه شارژ ماشینش اونجا همون راننده مرد ون خانومو می‌بینه و ازش خوشش میاد و براش فلاسک چای می‌بره و تعارف می‌کنه که تا شارژ شدن ماشینش چای بخوره‌ خانم قیام رفته به محل کار عماد وقتی وارد اتاق عماد میشه. او با دیدنش ازش می‌پرسه که اونجا چیکار می‌کنه؟ قیام بهش میگه اومدم برای شراکت تا با هم کار کنیم عماد لبخند می‌زنه و میگه اون وقت چه کاری؟

قیام میگه من خیلی زمین دارم انقدری هست که می‌تونم نصف مردم ایرانو توش چال کنم زمین از من کار از تو بهت میگم که رو زمین چی چیکار کنی کاراشو تو انجام بده. عماد میگه اون وقت با چه نسبیتی باید همچین کاری انجام بدیم؟ قیام بهش میگه وقتی شما به من پیشنهاد ازدواج بدین منم قبول می‌کنم اونجوری دیگه خیلی هم بی‌ربط نیستیم به هم کسی هم شک نمی‌کنه عماد میگه اون وقت چرا دارین همچین لطفی به من می‌کنین؟ خانم قیام بهش میگه این لطف نیست دارم بهتون رحم می‌کنم عماد بهش میگه اگه قبول نکنم چی؟ قیام بهش میگه قبول می‌کنی و از اونجا میره. تمنا با آمبولانس پلیس رفته به آدرس همون دختر. اونجا تمنا با اون دختر حرف می‌زنه و بهش میگه اومدیم کمکت کنیم اون دختر بهش میگه کمک می‌خوام چیکار و ازشون می‌خواد تا از اونجا برن. تمنا بهش میگه بزار منم یه بار با مادرت صحبت کنم یهو دیدی گذاشت و مشکلی هم نداشت تو هم رشته مورد علاقتو خوندی اون دختر حالش بد میشه و با آمبولانس می‌برنش آی سی یو.

پشت در اتاق آی سی یو تمنا با مادر اون دختر حرف می‌زنه تا اجازه بده شغلی که خودش می‌خواد انتخاب کنه نه اون شغلی که شما دوست دارین و آرزوش داشتین و نرسیدین بهش! یزدان رفته پیش پدر مادرش و بهشون میگه که من می‌دونم چه اتفاقی افتاده همه چیو می‌دونم نداشتن پدر خیلی بده اما از دست دادن مادر پدر خیلی بدتر و از اونجا میره. شب اون مرد راننده به خونه رفته که درباره همون دختری که دیدتش با مادرش صحبت می‌کنه و بهش میگه که چای بهش دادم مادرش بهش میگه اون چیکار کرد؟ او بهش میگه هیچی چیز خاصی نگفت تشکر کرد حالا فردا باز هم میرم اونجا ببینم می‌بینمش یا نه. مادرش بهش میگه اگه بری اونجا بهت چیزی نگه حتی به روی خودشم نیاره یعنی جایی تو دلش نداری اگه واست یه لقمه گرفته بود و آورده بود یعنی خوشش میاد ازت ولی اگه غذا درست کرده بود و واست آورده بود یعنی عاشقت شده مطمئن باش که بهت نه نمیگه. فردای آن روز همون مرد میره به ایستگاه شارژ ماشین که همون دخترو دوباره می‌بینه او بهش ظرفی از غذا میده که اون مرد یاد حرف مادرش می‌افته و حسابی خوشحال میشه...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار

OSZAR »